خاطرات یسنا

آرایشگاه

1394/10/23 12:11
نویسنده : مامانی
93 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی خیلی دوست داشت یسنا موهاش بلند بشه و کلی جینگولشون کنه اما یسنا حتی اجازه نمیداد موهاشو شونه کنیم و ناچار شدیم موهاشو کوتاه کنیم. یسنا دست میگیره به موهاش و میگه خانوم ، یعنی خانوم موهامو کوتاه کرد.

امروز سه شنبه 22 دی هست و یسنا دیروز یک سال و هشت ماهش کامل شده.

امروز برای اولین بار فامیلش رو گفت،بابایی ازش پرسید اسمت چیه؟ گفت نسا عاف پو بوس کلی قند تو دلم آب شد.مامانی فداش بشه.محبت

الان چند روزه که کامل حرف میزنه قشنگ یه دفعه ای هم شد. وقتی که داره شیر میخوره وقتی سیر میشه میگه مامان بس.

خدایا شکرت.

اینجا یسنا منتظر باباییه که بیاد داخل.آخه بابایی هم رفته بود آرایشگاه.

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)